خاطرات یک دیوانه
خاطرات و حرفهای یک دیوانه ی دیوانه

 
تاريخ : دوشنبه ۱۴۰۲/۰۸/۰۸

یه موزیک ترکی شانسی تو ماشین شنیدم

از دیروز قفل شدم روش.

قبلا متاسفانه شبا دیر میخوابیدم.ولی میخوابیدم

جدیدا شبا کلا نمیخوابم.تا ۳ که راحت بیدارم

بعدش تا طلوع تو تخت غلت میزنم.هی اینوری

میشم هی اونوری میشم.اصلا نمیخوابم تقریبا

تنها ساعتی که میخوابم ۷ تا ۹ هست که اونم

پسر کوچیکه میاد صدام میکنه که بیا پی پی دارم

و میرم میشورمش و باز برمیگردم تو تخت!!

این چهار روز هم که نرفتم سر کار دلم نمیخواست

کسی رو مریض کنم سر همین خونه بودم و کسل

تر شدم..امروز اومدم مغازه ببینیم چه خبره.

خدا رو شکر تنهام این دختر فروشنده خیلی حرف

میزنه.خیلی دختر خوبیه ولی زیاد حرف میزنه!



ارسال توسط رابین

اسلایدر

دانلود فیلم