خاطرات یک دیوانه
خاطرات و حرفهای یک دیوانه ی دیوانه

 
تاريخ : چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۲۶

همیشه مطمئن بودم چهل سالگی میمیرم.

نمیدونم چرا ولی مطمئن بودم.

واقعا دیگه حس زندگی کردن نیست.انگیزش

نیست.حوصلش نیست.همه چیز داره روی دایره

تکرار میچرخه.از هیچ چیزی دیگه لذت نمیبرم.

حوصله تغییر هم ندارم چون باید تغییرات بزرگ

و اساسی بدم که واقعا در توانم نیست.

+تسلیم شدی؟

فکر میکنم.بله.دیگه توان و حوصله ی مبارزه رو

ندارم..

زندگی تا همینجا کافیه...



ارسال توسط رابین

اسلایدر

دانلود فیلم